Islamic Azad University

Information Technology

Islamic Azad University

Information Technology

یک شب جنوبی


ساعت 22 شب است و تنها در اتاقم در استادسرا دانشگاه نشسته ام، هوای خنک کولر گازی، شام هم ماهی سرخ کرده، اینترنت هم پرسرعت، این لب تاپ هم سامسونگ مدل شارپ،که تازه خریدم، همه چیزش عالیه، کتاب هوش مصنوعی هم خوانده ام برای تدریس فردا، خسته ام شد گفتم چیزی بنویسم. 

 

با خودت می گویی .. کیف می کند ها...! 

 

واقعا هم همین طور است، این جنوب آرامش خاصی دارد؛ نه قیل و قالی و نه هیا هویی. 

 

10 سال پیش این موقع دانش آموز پیش دانشگاهی امام علی (ع) شیراز بودم. دلم می خواست برم دانشگاه؛ همه دوستانم زده بودند رشته حقوق، دوست داشتم مثل آنها نباشم زدم مدیریت صنعتی.  

 

رتبه 3 ورودی دانشگاه، یادم است سر جلسه، آخرین نفری بودم که برگه دادم، پسری هم نزدیکم بود، ازم پرسید قبولی؛ گفتم حتما، بهش گفتم پس تو دانشگاه می بینمت؛ روز ثبت نام دیدمش و تا پایان دوره کارشناسی بهترین دوست ام بود. 

 

راستی این هوای جنوب آدم را خوب به یاد گذشته هاش می ندازه.  

 

تدریس را دوست دارم. 

 

از سال 81 تا حالا دارم درس میدم. از دانشگاه شیراز شروع کردم، دانشجو بودم ولی برای دانشجوهای رشته زبان و فلسفه مقطع دکتری اصول و مبانی شبکه و اینترنت را می گفتم. 

 

البته کلاس آزاد بود، ولی همین شد پایه معلم شدن. 

 

امروز دوباره از علوم پزشکی شیراز بهم زنگ زدن. میگن بیا اینجا بشو مسئول انکباتور. 

 

می ترسم برم و این آزادی که دارم از دست بدم.  

 

زندگی اونقدر طولانی نیست که از لحظه هاش لذت نبری. 

 

 

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
mosaieb پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ب.ظ http://www.mosibatkade.blogfa.com

mamnoon babate gharar dadan link slide ha
-----------------------------------------------------------
emrooz kelase hoosh khile alie bood
obour az rodkhane khile jaleb bood
chiz haie zyade yad gereftim
man yad gereftam soorat masalaroo aval khoob be khonam

محمد یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:47 ق.ظ

سلام. چه جالب . منم عاشق تدریسم. فقط دوست دارم تدریس کنم، هدفم از درس خوندن فقط و فقط همینه !!! عاشق کنفرانس و سمینارم و همیشه دوست دارم یه بیست دیقه ای بدن منم حرف بزنم، شما توی استاد سرا استراحت میکنید، ولی من میام دانشگاه؛ چشم میدوزم به استاد سرا میگم: ای خدا کی میشه به جای اینکه بیام اینجا وایسم نگاش کنم، برم داخلش استراحت کنم. سالی که از مدرسه فارغ التحصیل شدم؛ دانشگاه دولتی نرم افزار قبول شدم نرفتم؛ چون عـــــــاشق IT بودم. یک سال وایسادم توی یه شرکتی به نام طرح محرم (آبرسانی به شهرهای حاشیه خلیج فارس) کار کردم؛ بعد دفترچه علمی کاربردی اومد زدم IT قبول شدم. یه 2سالی سعادتشهر میخوندم؛ هر 4ترم رتبه اول شدم، از طرف پژوهشگران جوان کلاس سخت افزار و برنامه نوبسی تحت وب میگذاشتم، وقتی بهم میگفتن استاد انگار دوتا بال بهم میدادن می گفتن پرواز کن !!! پروژه های دانشجویی هم انجام میدادم (پولش خوب بود)!
تموم که کردم. شنیدم مجتمع پارس جنوبی فازهای 4و5 واسه IT نیرو میگیره؛ رفتم اونجا؛ ازم پرسیدن میدونی که خیلی بچه ای واسه این کار؛ آخه اون موقع هنوز 21 سالم بود؛ البته اونا بزرگی رو به سن میدیدن؛ ولی من به عــقــل !
خلاصه بعد از 4 ساعت TEST گرفتن؛ سربلند اومدم بیرون و هرچی ازم پرسیدن جوابشون دادم، بهشون ثابت کردم بچــــه نیستم !!! یکسالی اونجا کار کردیم؛ دانشگاه قبول شدیم واسه کارشاسی (از 164نفر، رتبه سوم شدم)؛ عشق دانشگاه؛ عشق به پول رو کم کرد. ترم اول دانشگاه بودم که گفتن نیروگاه نیرو میگیره؛ رفتیم اونجا؛ رزومه رو که نشون دادیم؛ گفتن آقا تو دیگه نیازی به TEST دادن نیست؛ بیا برو کار کن؛ (آخه اگه کسی بره توی پارس جنوبی کار کنه؛ علاوه بر تجربه بسیار خوبش و پولش؛فقط نوشتن پارس جنوبی رزومش رو درخشان میکنه). الان ترم سومه؛ دوترم قبلی رو هم رتبه اول شدم. توی یه شرکت نرم افزاری هم توی لنگه مدیر فنی هستم. خلاصه حالا هم در خدمت استاد بزرگی مثل شما هستم؛ وقتی که داری تدریس میکنی علاوه بر اینکه از چشماتون مشخصه داری از این کار لذت میبری منم فکر می کنم خودم جای شما وایسادم و دارم درس میدم و باز هم مثل شما لذت میبرم!!!
اگه به جاهایی که کار کردم؛ به وضوح مشخصه کلاً در خدمت مردم بودم؛ اول به شهرهای حاشیه خلیج فارس از جمله شهر خودمون آب شیرین رسوندم؛ بعد گــــــاز رسوندم؛ الانم دارم برق میدم خط توزیع. احتمالاً بعدی مخابرات باشه !!!!
به هر حال آرزوی موفقیت و سربلندی براتون دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد